صفحات
اخبار
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در إسلام (1)
علامه طهرانی (قدس سره) می فرمایند: آیات‌ [قرآن] یک‌ راه‌ِ سلام‌ را نشان‌ می‌دهد؛ و آن‌ احترام‌ و إکرام‌ به‌ پدر و مادر است‌. قرآن‌ دستور می‌دهد فرزند باید با نهایت‌ ادب‌ و احترام‌ با آنها (والدین) رفتار کند؛ و در سعی‌ حوائج‌ آنها، مساعی‌ جمیلۀ خود را بکار بندد.

علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (رضوان الله علیه) در جلد اول کتاب نور ملکوت قرآن در خصوص لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر با استناد به آیات و روایات می نویسند:

وَ قَضَی‌ رَبُّکَ أَن‌ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرِ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی‌ صَغِیرًا * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی‌ نُفُوسِکُمْ إِن‌ تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلَاوَّابِینَ غَفُورًا. (سوره اسراء، آیه 23 الی 25)

 و پروردگار تو حکم‌ نموده‌ است‌ که‌: هیچ‌ موجودی‌ را جز ذات‌ أقدس‌ او پرستش‌ مکنید! و با پدر و مادر خود نیکی‌ و احسان‌ نمائید! اگر هر آینه‌ در نزد تو، و در صورت‌ حیات‌ تو، یکی‌ از آن‌ دو، و یا هر دوی‌ آنها به‌ سن‌ پیری‌، و سالخوردگی‌ رسیدند (و در نتیجه‌، ضعیف‌ و مریض‌ شده‌، و از کار افتادند، و صبر و تحملّشان‌ کم‌ شد، و به‌ تو سخن‌ درشتی‌ گفتند) تو سخنشان‌ را ردّ مکن‌، و اُفّ مگو! و آنها را از خود مرنجان‌ و دور مکن‌؛ و با آنها با گفتار کریمانه‌، و کلام‌ محترمانه‌ برخورد کن‌؛ و معزّز و مکرّم‌ بدار!

برای‌ پدر و مادرت‌، بالهای‌ ذلّت‌ و خشوع‌ خود را از روی‌ رحمت‌ بگستران‌، و پائین‌ بیاور! و بگو: بار پروردگار من‌! بر آن‌ دو رحمت‌ بفرست‌؛ هم چنان که‌ آن‌ دو مرا در سنّ صِغر و دوران‌ صباوت‌ و کودکی‌ پرورش‌ دادند، و به‌ سرحدّ رشد و کمال‌ رسانیدند.

پروردگار شما داناتر است‌ به‌ آنچه‌ در نفوس‌ شما پنهان‌ است‌ (به‌ نیّت‌های‌ شما و افکار شما) شما اگر راه‌ صلاح‌ را بپیمائید و صالح‌ گردید؛ پس‌ بدانید که‌: او حتماً کسانی‌ را که‌ با توبه‌ و انابه‌، به‌ بارگهش‌ رجوع‌ کنند؛ مورد غفران‌ خود قرار می‌دهد).

لطائف‌ و ظرائف‌ نکات‌ در تفسیر آیۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ

در این‌ آیات‌ یک‌ راه‌ سلام‌ را نشان‌ می‌دهد؛ و آن‌ احترام‌ و إکرام‌ به‌ پدر و مادر است‌؛ آن هم‌ در سنّ کهولت‌؛ و از آن‌ بالاتر در سنّ هرَم‌ که‌ فرتوتی‌ و بی‌توانی‌ در اثر ضعف‌ پیری‌ و تسلّط‌ لشکر مرگ‌ تدریجی‌ بر اندام‌ و پیکرۀ آنها حمله‌ور شده‌ و در نتیجۀ خسته‌ شدن‌، و عدم‌ تحملّشان‌ در ناملایمات‌، و در اثر آن‌ احیاناً سخن‌ درشت‌ و ناروائی‌ را از روی‌ بی‌صبری‌ و ناشکیبی‌ پرتاب‌ کردن‌، بی‌اختیار و یا لااقل‌ کم‌ اراده‌ نموده‌ است‌.

در اینجا قرآن‌ دستور می‌دهد: فرزند باید با نهایت‌ ادب‌ و احترام‌ با آنها رفتار کند؛ و در سعی‌ حوائج‌ آنها، مساعی‌ جمیلۀ خود را بکار بندد؛ و بالهای‌ فروتنی‌ و خضوع‌ خود را آن هم‌ نه‌ از روی‌ اجبار و إکراه‌، و نه‌ از روی‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و محافظه‌کاری‌، بلکه‌ از روی‌ محض‌ صدق‌، و عین‌ رحمت‌ و رأفت‌، برای‌ آنها پائین‌ آورد، و علاوه‌ بر تحمّل‌ مشاقّ و ناملایماتی‌ که‌ از ناحیۀ آنها می‌رسد، باید دربارۀ ایشان‌ دعا کند؛ و از خداوند طلب‌ رحمت‌ بر آنها بنماید.

ما در اینجا می‌بنیم‌ که‌: عالی‌ترین‌ دستور و وظیفه‌ای‌ را که‌ در عین‌ حال‌ توأم‌ با مجاهده‌ و ریاضت‌ نفسانی‌ است‌؛ دربارۀ آنها، جزو تکالیف‌ عملی‌ انسان‌ قرار داده‌ است‌.

انسان‌ بواسطۀ تحمّل‌ مشاقّ آنها، از هوای‌ نفس‌ پاک‌ می‌شود، و در اثر صبر بر ناملایمات‌، اجر جزیل‌ می‌یابد؛ و سعۀ روحی‌ پیدا می‌کند و پدر و مادرش‌ از وی‌ خشنود و راضی‌ بوده‌؛ دربارۀ او دعای‌ خیر می‌کنند. و این‌ اجتماع‌ منزلی‌ مرکّب‌ از فرزندان‌ و پدر و مادر، یک‌ کانون‌ محبّت‌ و صمیمیّت‌ می‌گردد. فرزند در خدمت‌ آنهاست‌؛ و آنها دوستدار و دعاگوی‌ فرزند؛ تا رفته‌ رفته‌ عمر آنان‌ به‌ سرآید و با إعزاز احترام‌، و دعا و طلب‌ غفران‌ آنها را به‌ خاک‌ بسپارند؛ و چند صباحی‌ دیگر زیست‌ نمود، تا خودشان‌ پدر و مادر شوند؛ و پیر و فرتوت‌ گردند؛ و همان‌ معامله‌ای‌ را که‌ با پدر و مادر کرده‌؛ دربارۀ ایشان‌ نیز بنمایند.

بکاشتند و بخوردیم و کاریم و خورند                   چو نیک بنگری همه برزیگران یکدیگریم

قیاس‌ تعلیمات‌ قرآن‌ با تمدّن‌ بی مایۀ شرق‌ و غرب‌ ناشی‌ از کفر

امّا فرهنگ‌ ضالّه‌، و تمدن‌ غرب‌ و شرقی‌، که‌ برای‌ انسان‌ شخصیّتی‌ و أصالتی‌ قائل‌ نیست‌؛ و فقط‌ انسان‌ را وسیلۀ کار می‌داند و ابزار و آلات‌ حصول‌ مقاصد مادّی‌، و درآمد اقتصادی‌ قرار می‌دهد، تا هنگامیکه‌ از پدر و مادر کاری‌ ساخته‌ است‌، و منفعت‌ مادّی‌ تراوش‌ می‌کند، برای‌ آنها در اجتماع‌ منزلتی‌ قائل‌اند، ولی‌ همینکه‌ از کار افتادند، و مریض‌ شدند، و یا در اثر ضعف‌ پیری‌ و فتور و سستی‌ ناشی‌ از کهولت‌ و دوران‌ شیخوخیّت‌ نتوانستند بهره‌ای‌ بدهند؛ و نتوانستند خود به‌ خود کارهای‌ شخصی‌ خود را انجام‌ دهند، در اینجا در جامعه‌، و در نزد قانون‌، و در نزد عرف‌ و مردم‌ قیمتی‌ ندارند؛ و بطور کلّی‌ فاقد الاعتبار و مسلوب‌ المقدار می‌شوند.

فرزندان‌ با بیمارستان‌ خاصّی‌ زدو بند نموده‌، و چشمان‌ و کلّیۀ آنها را از پیش‌ فروش‌ نموده‌اند؛ تا در حال‌ جان‌ کندن‌ چشمها را با کارد و چاقو بیرون‌ کشند، شکمش‌ را دریده‌ و کلیّه‌ و قلب‌ را بیرون‌ آورند، و بدن‌ مُثله‌ شده‌ و پاره‌ شدۀ او را حکومت‌ وقت‌ ـ آن هم‌ نه‌ خود آنها ـ دفن‌ کنند!

پدر و مادر تا جوان‌ هستند و قابل‌ دوشیدن‌، از آنها می‌دوشند. و چون‌ پیر و افتاده‌ شدند، عضو زائد و سربار مجتمع‌ محسوب‌ می‌شوند! در این‌ حال‌ خواهی‌ نخواهی‌؛ طَوعاً أو کَرْهاً آنها را به‌ محلّ خاصّی‌، دور از اجتماع‌ که‌ حکم‌ زندانی‌ وسیع‌، و یا بیمارستان‌ أبدی‌ را دارد. درمیان‌ شهر و گورستان‌، که‌ به‌ نام‌ پانسیون‌ بزرگسالان‌، و یا آسایشگاه‌ پیرسالان‌ و سالمندان‌ نام‌ نهاده‌اند، می‌برند. نه‌ اُنسی‌، و نه‌ أنیسی‌، و نه‌ یاری‌، و نه‌ دیاری‌، تنها و تنها باید بمانند تا بمیرند.

آخر این‌ پدر و مادر عمری‌ را برای‌ فرزند خود تباه‌ کرده‌ و هستی‌ و دارائی‌ و حیات‌ خود را دربارۀ او مصرف‌ کرده‌اند. ولی‌ اینک‌ که‌ پیر شده‌اند و قدرت‌ بر انجام‌ حوائج‌ خود ندارند، هم‌ پسر خسته‌ شده‌، و از آن‌ بدتر عروس‌ خانم‌ اجازه‌ ماندن‌ در منزل‌ نمی‌دهد؛ و آنان‌ را موجودات‌ میکربی‌ می‌داند؛ و امر می‌کند که‌ آنها را فعلاً در اطاق‌ نوکر و کلفت‌ منزل‌ جای‌ دهند؛ و سپس‌ از خانه‌ بیرون‌ انداخته‌، و به‌ محلّ پیرسالان‌ انتقال‌ دهند.

پسر هم‌ عَبْد و عَبید عروس‌ شده‌؛ و فکر و ارادۀ او را در اُمور زندگی‌ بواسطۀ انغمار در شهوات‌ و عشق‌ به‌ جمال‌ ظاهری‌ مقدّم‌ ی‌دارد، و هر چه‌ او اشاره‌ کند، با کمال‌ جدیّت‌ و سرعت‌ بکار می‌بندد، و با دل‌ و جان‌ می‌پذیرد؛ از تو به‌ یک‌ اشارت‌، از ما به‌ سر دویدن‌!

عشق‌ هائی‌ کز پی‌ رنگی‌ بود                  عشق‌ نبود، عاقبت‌ ننگی‌ بود

پسر اختیار امور منزلی‌، بلکه‌ اختیار امور شخصی‌ و خارجی‌ خود را بدست‌ او داده‌ است‌؛ و او هم‌ فَعّالٌ لِما یشَاءُ؛ و حَاکِمٌ لِمَا یُرید، هر جا می‌برد، و هرجا می‌کشد! و معلوم‌ است‌ که‌ چون‌ ریاست‌، و اختیار و صاحب‌ اختیاری‌ به‌ دست‌ زنان‌ افتد؛ آنها مردها را به‌ چه‌ راه‌ می‌برند؟ و ضربۀ قطعی‌ به‌ اجتماع‌ سالم‌ و سَلام‌ از کجا می‌رسد؟

اینجاست‌ که‌ این‌ آیۀ مبارکۀ درخشان‌ قرآن‌، سر از اُفق‌ غیب‌، و پردۀ پنهان‌ به‌ در می‌آورد و فریاد می‌زند: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی‌ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی‌ بَعْضٍ وَ بِمَا أنْفَقُوا مِن‌ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ.  (سوره نساء آیه34 )

«مردان‌ را بر زنان‌ تسلّط‌ و حقّ نگهبانی‌ است‌، بواسطۀ فضیلتی‌ که‌ خدا بعضی‌ را بر بعضی‌ داده‌ است‌؛ و بواسطۀ مخارج‌ زندگی‌ و نفقه‌ای‌ را که‌ مردان‌ به‌ آنها می‌دهند. پس‌ زنان‌ صالحه‌ کسانی‌ هستند که‌ در حضور شوهران‌ مطیع‌ آنها هستند؛ و در غیبت‌ آنها نگهدارنده‌ و پاسدار اموال‌ و نوامیس‌ آنها که‌ خداوند به‌ حفظ‌ آنها امر نموده‌ است‌.»

بسیار عجیب‌ است‌ که‌: امروزه‌ از آیه‌ إنَّ أَکْرَمَکُم‌ عِندَ اللَهِ أَتْقَـٰکُم‌. «حقّا و حقیقتاً گرامی‌ترین‌ فرد از افراد شما در نزد خداوند، آن‌ کسی‌ است‌ که‌: تقوای‌ او أفزون‌تر باشد»، بسیار سخن‌ به‌ میان‌ می‌آید. و مدّعیان‌ اسلام‌ شناس‌ آن را یک‌ قانون‌ أصیل‌، و مایۀ افتخار به‌ قرآن‌ می‌دانند؛ ولی‌ از آیۀ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی‌ النِّسَاءِ، و یا از جملۀ فالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ یعنی‌ از لزوم‌ اطاعت‌ زنان‌ از شوهران‌، سخن‌ به‌ میان‌ نمی ‌آورند؛ و کأنَّه‌ اسلام‌ را تجزیه‌ نموده‌، قسمتی‌ از آن را قبول‌ دارند، و قسمتی‌ را قبول‌ ندارند. گر چه‌ لفظاً به‌ همۀ قرآن‌ معترف‌، و به‌ همۀ احکام‌ اسلام‌ دربسته‌ و سربسته‌ اقرار می‌نمایند.

اگر دختری‌ در نیّتش‌ آن‌ باشد که‌: در خانۀ شوهر، شوهر را در تحت‌ اختیار خود درآورد؛ و در امر و نهی‌، و آمد و رفت‌ بر او مسلّط‌ گردد؛ و با حیله‌ها و تزویرهای‌ زیرکانه‌ و ظریفانه‌، بالاخره‌ امور وی‌ را بدست‌ گیرد، و خود را حاضر بر پذیرش‌ قیمومت‌ مرد بر زن‌ ننموده‌؛ و حاضر برای‌ تسلیم‌ و اطاعت‌ و انقیاد نشود و بطور کلّی‌ چنین‌ معتقد باشد که‌ زن‌ باید بر مرد مسلّط‌ باشد، و در کارهای‌ او دخالت‌ کند، در حقیقت‌ این‌ آیه‌ را قبول‌ نداشته‌، و نپذیرفته‌ است‌ و عملاً رد کرده‌ است‌. گرچه‌ قرآن‌ را محترم‌ به‌ شمارد، و در مجلس‌ عقد مقیّد باشد که‌ قرآن‌ را گسترده‌، و در برابر چشمان‌ خود قرار ‌دهد. و در این صورت‌ عقد او باطل‌ است‌؛ زیرا بر شریعت‌ رسول‌ الله‌؛ و بر کتاب‌ خدا، عقدش‌ جاری‌ نگردیده‌ است‌.

لله‌ الحمد و له‌ الشکر ما در این‌ باره‌، رساله‌ بدیعه‌ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ را نوشته‌، و ترجمه‌اش‌ نیز انتشار یافته‌ است‌. شایسته‌ است‌ مردان‌ و بانوان‌ قرآئت‌ نمایند؛ و از روح‌ اسلام‌ و نظر بلند دربارۀ حکمت‌ اجتماع‌، و وظایف‌ خطیر مردان‌ و زنان‌ آشنا گردند؛ و اجتماعی‌ صالح‌ بر اساس‌ تعالیم‌ قرآن‌، نه‌ بر اساس‌ اوهام‌ شخصی‌ و افکار جاهلی‌ بوجود آورند.

*******************